گوشی دستمه و اخبارو بالا پایین میکنم. بررسی علت سقوط هواپیما در صدره. خسته ام، از امواج اخبار و تحلیلها. امروز از صبح تصمیم گرفته بودم کمیخودم رو جمع و جور کنم و مامان رو بیشتر دریابم. مادرها در هر شرایطی مادری شان را میکنند؛ هرقدر هم که پیر و خسته و غم دیده باشند. روزمرگیها پس از یک هفته پرالتهاب کم کم خودش را نشان میداد؛ یک هفته بود هیچ کاری نکرده بودم. اتاقها را جارو زدم، گردگیری کردم، گلدانم را آب دادم، آینه اتاقم را که تقریبا چیزی نشان نمیداد دستمال کشیدم، رختهای شسته شده را روی بند پهن کردم، برنج را دم کردم، سیبی پوست کندم و خوردم و...
چرا اینها دیگر برایم کافی نیست؟ چه گذشت بر ما در این یک هفته؟ چه معنایی از حیات برای ما بروز کرد که اینطور جان خسته مان را روحی دوباره داد؟ چه شد که دیگر روحمان در این کالبد نمیگنجد؟ چه کردی با دلهای ما سردار...؟ای جان آرام یافته و اطمینان یافته...
یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة...
بازدید : 1320
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 10:27