فروردین دوست داشتنی ام، آخرین فروردین سدهی چهاردهم با درد تموم شد؛ درد پیدا کردن خودم. شب تولدم تصمیم گرفتم آرامشم رو وابسته هیچ چیز و هیچ کس نکنم تا همیشه داشته باشمش. خودم رو از همه بندهایی که نمیذاشتن خودم باشم رها کردم. آدمهایی که بودنشون آزار دهنده س، همچنان که نبودنشون، حرفها و نوشتههایی که بوی صداقت ندارند، شمارههایی که یادآور تلخی دورویی ن. این تاریکیهایی که جلوی نورو گرفتن و نمیذاشتن خودم رو ببینم.
من باید واقعا متولد میشدم.